![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
نیــمۀ مــاه رسیــد و قــمــری می آیــد خبر آمـد که مـبــارک سحــری می آید رفت خورشید پی کار خــودش تا گفتند: صبح خورشید ز سمت دگـری می آید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
وقتی نظر به حـاجت بسیار می کنیم تکیه به لطف حضرت دلدار می کنیم ویرانه ایم و با دمـش آبــاد می شویم وقتی یقین به قدرت معـمار می کنیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() توسل به امام زمان (عج)
تو ای تجلی عصمت ظهور خواهی کرد به جام لاله، شرابا طهورا خواهی کرد تو قلب سوته دلان را به هم کنی نزدیک به یک اشاره که از راه دور خواهی کرد دلــم شـکـیـب نـدارد ولـی یـقــیـن دارم تو سنگ را به نگاهی صبور خواهی کرد صفای خـیمه سبـزت کجا، بهـشت کجا بهشت را تو سرای سرور خواهی کرد نشـست منـتـظر رجـعـت سـتاره صبـح قسم به کعبه که روزی ظهور خواهی کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با امام زمان (عج)
در دل خود کشیده ام نقش جمال یار را پیـشه خود نمـوده ام حـالـت انـتـظار را سوزم وسازم از غمش روز وشبان بخون دل تا که مگر ببـیـنم آن طـرّه مشکـبار را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
نامه سيـاه را به حــرم ره نمي دهـند اهــل گنــاه را به حــرم ره نمي دهند گمراهي است حاصل عمر گذشته ام گم كرده راه را به حرم ره نمي دهند در پشت در نشسته ام و بــاورم شده هر بي پنــاه را به حرم ره نمي دهند ديگر چه جاي تيره دل خسته اي چو من وقتي كه ماه را به حرم ره نمي دهند تكيه به اهل بيت كن اينجا وغم مخور بي تكيه گاه را به حرم ره نمي دهند اين باب را كليد ز اشك سحــر بســاز بي سوز و آه را به حرم ره نمي دهند آن نور فاطمي سحري جلوه كرد وگفت هـر روسياه را به حرم ره نمي دهند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
در گناه است که آدم کـمرش می شکند باغ ســرسبــز تـمـام ثـمـرش می شکـند آن کبوتر که شود صید شیـاطین بخـدا آخـرش با کـمک نفـس پـرش می شکند دل آلوده نـدانـسـته که در وقت گـــنـاه ثمرش، بال وپرش، برگ وبرش می شکند سنگ شیطان که به دل خورد خدا میداند بی سپر باشد اگر!سخت سرش می شکند هرکسی روزه گرفت و به خدا فکر نکرد حـتـم دارم که قـیامت سپرش می شکند چه دراین ماه وچه درشام وسحرهای دگر وای بر آنکه دعـای سحـرش می شکـند دل من سوخت ازآن خانه که با ضرب لگد وسط شعـلـۀ سـرسخـت درش می شکند بی حیا پیـش پـسر زد به رخ مــادر او گـفت : اینطور غرور پسرش می شکند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
از دین به جای حلم، تفــاخر گــرفته ام اوصافی از قبــیل تحــجــر گــرفتــه ام در منجلاب کبر و حسد گیــر کـرده ام حس می کنم که بــوی تنفــر گـرفته ام درد بدی است، حال مناجات وسجده نیست بیــمــاری شدید تــکــبــر گــرفـتــه ام ای ابر دیده ، محض رضای خـدا ببار در بین شعله های هوس گــر گرفته ام شرط سعادت ابـدی حب فــاطمه است این درس را من از ادب حر گرفته ام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات رمضانی با خداوند کریم
مرا هـم ناله با اهــل سـحـر کــن به قلب سنگ من یارب اثر کن اگرچــه بــارها کــردی عنــایت مرا شــایـستۀ لطـفـی دگــر کن سراپـا بــنــده ای محـتـاج هستـم براین بیچـاره لطفی بیشتر کـن مدد کن یک سحــر باشم مـدیـنه در آنجا بر دل خــونم نظـر کن اگـر چـه لایــق آنجــا نــیَــم مـن مرا مهمان یار خــونجگــر کن بـبـر آنجا که دارد بــوی زهــرا مـرا از نـالــۀ حیـدر خـبـر کن چه سـازم گر مـرا از خـود بـرانی خدایا زین عذاب خود حـذر کن به عمر و رزق من برکت ببـخـشا درخت عـمر ما را پر ثـمر کن مدد کن وقت مـرگم شیعـه باشم به محـشـر از گـدا رفع خطر کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
دیدی ای دل آخر عمری چه شیطانی شدی درمیان نفس خود ماندی و زندانی شدی بی دعـا و بی سحرها و منـاجات و دعـا بی خیـال رفـتن شبـهـای طـولانی شدی این خداوند کریم است و رحیم است وغفور که تو با وضع بدت دعوت به مهمانی شدی از خدا غافـل شدی آرامشت بر باد رفت رفت و حالا مبتلا بر این پریشانی شدی در قیامت از خجالت چه جوابی می دهی گر بگوید بـاعث ننگ مسلـمانـی شـدی بگـذار آخر این شعر کمی روضه شـود ای حسینی که غریبانه تو قربانی شدی قـاریان در همه جا محـتـرمـند آقـا جـان به روی نـیـزه چرا قـاری قـرآنی شدی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
گفته بودند بهشت اش به بها خواهد داد ونه بی پرسش و بی چون وچرا خواهد داد در پی فرصت و دنبال بهانه ست خـدا رحمت واسعه را روز جزا خواهد داد میزبان امده است گر قــدمی برداریــم فرصت توبه در این ماه به ما خواهد داد در سحرهای مناجات و نمــاز شب ها لذت گــریه و تــوفیق دعــا خواهد داد سر این سفره ببینید که در نیمه ی ماه برگ سبــزی به تمام فقــرا خواهد داد لطف بسیار نموده است که با دست حسن خرج یک سال خودش رابه گدا خواهد داد و گذر نامۀ سـرخی که مسافــر بشویم در شب قدر شبــیــه شهدا خــواهد داد به ازای عطش و گرمی ماه رمضـان آی مــردم بخــدا کــربـبلا خــواهد داد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
اگر چه در به در کوچــۀ خطا شده ام شکسته بال ترین بنده ی خــدا شده ام ولی نشسته به چشم تـــرم ندامت هــا و نیمه راه ترین یار توبــه ها شده ام گنـــاه من نفسم را به سینه چسبــانـده بعید نیست تحبس الـــدعـــــا شــــده ام شکسته پشت من از بارمعصیت هایم زخویش خسته ام از خوب ها جدا شده ام به آستـــــان کـــــریـمت پــنــاه آوردم ز بس گناه نمودم چه بی حیــا شده ام مرا به خاطر اشک حسین خود بپـذیر مرا که نــذر غــم شاه کــربلا شده ام چه باک ازشب قبر ونکیر ومنکـرهـا چـرا که گریه کن عشق سر جدا شده ام کفن بدرد من بی نوا نخواهـد خــورد منی که خون جگـر داغ بوریا شده ام همیشه راه مرا کــربلا رمق زده انـد اگر چه در به در کـوچۀ خطا شده ام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات وداع با ماه رمضان
وقت جــدایی من و مــاه صیــام شــد یعنی غروب طلعت این بار عــام شد دارد بساط مــاه خــدا جمــع می شود آه درون سیــنــه ی ما مســتــدام شـد تـــوشه برای روز جـــزا برنـــداشتم فرصت گذشت وخوشۀعمرم تمام شد یادش به خیر... سوز مناجات نیمه شب وقتی که با خـدا دل مــا هم کـلام شد یادش به خیر... لحظۀ افطار ... تشنگی نام حسیــــــن گفتن ما التــــــزام شـد دست ادب به سینه نهادم به سـوی او اشکـــم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد ... وای از دمی که خندۀ جانسوزکوفیان بر زخـم بی شمــار تنش الــتـیـام شد هر کس به نوبۀ خودش از او بها گرفت وقتی میان قتلگهش ازدحــــــام شد ...
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی
بگذاریــد بر احــوال خودم گــریه کنــم بر سیـه کـاری اعـمـال خودم گریه کنم فعل و قولم همه بی مورد و مردود بود جـای آنست بر افـعـال خودم گـریه کنم تا شـبی پنجــره رحـمـت حـق بـاز شود هــر سحر بر بدی حال خودم گریه کنم ذره ای خـوب و بـد ای وای عـقوبت دارد به " فمن یعمل مثـقال " خودم گریه کنم نیست تـقــصیـر کسی آیــنه ام تـار شـده جلوه گر نیست بر اهمال خودم گریه کنم راه دل گـم شد و پـیدا نشد آن گـمـشده ام ره دهیدم که به اضلال خودم گریه کنم من پـرسـتـوی حـرم بودم و دور افـتادم تا به بشکسته پر و بال خودم گریه کنم کاروان رفت به پا بـوسی حق، بگـذارید من که جا مـانـدۀ امـیال خودم گریه کنم قـرعـه افـتاد که من از شهـدا جـا مانـدم سخت بر این دل بد فال خودم گریه کنم نشدم مـعـتکــف خـیـمه نــورانــی یــار بـر سـیه بخـتـی اقـبـال خـودم گریه کنم مــددی تـا بـه غــریـبــی نـگــارم نـالــم هـمتی تا که بر احـوال خودم گریه کنم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات
باور نمی کنم که مــرا هم خــریده ای آخر مگر ز عبــد فـراری چه دیده ای لایــق نـبـوده ام بنـشـیــنــم کــنـــار تو با لطف خود مرا به حضورت کشیده ای هرگز به روی من نزدی عبد عاصی ام اصلاً نگفته ای که تو پرده دریـده ای با این همه گنــاه و خطایی که داشتــم هرگــز ندیــده ام ز گـدایت بُــریده ای من بی توجّهی به تو کردم ولی مُــدام ناز مرا به خــاطــر زهــرا کشیده ای ماه مبارک است و دلـم شد ســرای تو از روح خود دوباره به جسمم دمیده ای شرم از عذاب نوکر زهــرا نموده ای گفتی بیــا که نوکــر قامت خمیــده ای وقتی میان کوچه زمین خورد مـادرم آنجا صدای نــالــه ی او را شنیده ای
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات
گوشه چشمی اگر از جانب دلبـر برسد دست من نیز به آن چشمۀ کـوثر برسد اگــر از شانۀ من بــار گنــه بــرداریـد پای این بنده هم از عرش فـراتر برسد باز هم تــوبه شکستــم! بگــذارید فـقط باز هم فرصت یک توبــۀ دیگر برسد همۀ ترس من این است که هنگام گناه عُــمر این بنده ی آلوده به آخــر برسد بس که آلوده ام «أبکی لِخروج نفسی» وای ازآن لحظۀ سختی که اجل سر برسد خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم وحشت بیشتر آن است که مُنکر برسد همۀ خواهشم این است که در موقع مرگ سر این بنده روی دامن حیــدر بـرسد مطمئنّم که در آن لحظۀ سخت و حسّاس حضــرت فــاطمه با آل پیمبــر بـرسد چادر مــادر ما کار خــودش را بکـند بگــذارید فقط لحظه ی محشــر برسد مثل هر دفعه به ارباب تــوسّل کـردم حتماً اربــاب به داد دل نــوکــر برسد به روی نیزۀ لشکر،پسرش را می دید تکه تکه بدن گل پــسرش را می دید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات شب قدری با خداوند کریم
روزه هایم اگرچه معیــوب است رمضان است و حال من خوب است رمضـــان است و من زلالــم باز صـــاحب روزی حـــلالـــم بـــاز می زند مــوج بی کــران در من پــهــنــه در پهـنه آسمــان در من چـشم هــایم نــدیــدنــــی را دیــد رمضان است و من پر از خورشید الفــتـــی پــاک با ســحــــر دارم تشنه ی لحــظــه هــای افطــارم رمضان است و گفتنم هوس است راز از تو شنفــتـنم هــــوس است از تــو ای با من آشــــنــا! از تـو از تو ای مهــربــان خـــدا! از تو ای خــدایــــی که جــــود آوردی از عــــــدم در وجــــــود آوردی ای خــدایی که هستــــی ام دادی حــرمت حق پــرستـــی ام دادی ای سئــوال مرا همیشه جــــواب ای سبب! ای مسبب! ای اسباب! در نگــاهــم گــنــــاه می جــوشد تو نپــوشــی کــســی نمی پـوشد با من ای مهــربان، مــــدارا کن گــره از کــــار بـستــه ام وا کن رمضان است و زنــده ام، هستم گــفــتــگــو با تو دارم و مستــم مستم از شربت و شــرابی نــاب صمغ خورشید و شیــرۀ مهتـاب از شــــرابــی که قسمت مـن بود مثل من بود،صاف و روشن بود از شــــرابــــی شــبــیــــه آزادی لطف کردی خودت فــرســتـادی از شــرابــی که درد مـی افــزود نه زمــیــنــی، نه آســمــانی بـود رمضان است و ماه نیمه ی بــدر شب تقــسیم زنــدگــی، شب قــدر شب قـــدر است و من همان تنها دورم از هی هی و هــیــاهــوها نیــست قــــرآن بــرابــرم امـشب دست مولاست بر ســــرم امشب ای خــــدای بــزرگ بنده نــــواز خالق خــلــســه های راز و نیـاز اولین اشــتــیـاق شــــوق انگــیــز آخــرین شـــوق اشــتــیــاق آمیـز می چکــد شــــور تو در آوایــــم می زنـی مــوج در دعــاهــــایــم هایِ تو هــویِ من مرا دریــــاب خسته ام، خسته، ای خـدا دریاب شب قدر است و می کنی تقسیــم برســــان ســهــــم دوستان یتیــم سهم من چیست؟ بندگــی کــردن پــاک و پاکیزه زنــدگــــی کردن بار من ای یگــــانه سنگین است سبُکم کن که سهمِــ من این است شب احــیــــا تو با مــنــــی آری من بخوابم اگــــر، تو بــیــداری لطف داری به دست کــوتــاهــم مـی دهی آنچه را که می خواهم ای خدا ای خدای پنــهان، فــاش هم در اینجا تو را ببــیــنـم کاش تا بمــیــــرم زلال و دل بــیـــدار مرگ من را بـدست من بسپــــار بسپــــارش به من به آگــــاهـــی تا بمیرم چنان که می خــــواهـی بعد یک عمر خون دل خــوردن مطلــع کــن مــرا شـب مــــردن ای خــدا ای خــدای نــومــیــدان زنــده ی تا هـمیــشه جــاویــدان ای ســزاوار گــریــه و خــنـــده مــهــربــان هــمــاره بــخــشـنده پاکــبــازم اگــر چـه گــمــراهــم از تو غیر از تو را نمی خواهم بار تــشــویـش از دلــــم بــردار وَ قِــنــا ربّــنــا عــــذاب الــنّــار شب قدر است و من چنین بی تاب اِفــتَــتِــح یا مــفــتّــح الابواب...
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند
بیا که عبد مطـیع خدا شدن خـوب است شبی به خاطر او سر به را شدن خوب است تمام حرف همین است که ما گنه نکنیم ز آن چه نفس بخواهد جدا شدن خوب است شده به یک سحری صاف کن دل خود را به آیه های خدا با صفا شدن خـوب است به دل حقیقت محبــوب را تو پیــدا کـن ز عشق های مجازی رها شدن خوب است چرا به پیش خلائق تو خم کنی سر خود؟ شبی مقابل دلــدار تا شدن خـوب است صدای اهل قبوراست می رسد بر گوش که : آی بنده رفیق دعا شدن خوب است از این دو دیده به غیر از گنه نشد حاصل ببند چشم، که اهل بکا شدن خوب است ببین که قافله ی عمر می رود از پـیش مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است مگر که بخت کند رو ، طبیب را بیـنی به درد بندگی اش مبتلا شدن خوب است در این لیالی رحمت اگــر خــدا خواهد مسافر حــرم کــربلا شـدن خـوب است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند
غیر از تو ای خدا به کسی رو نمی زنم جز در مقــام قـرب تو زانـو نمی زنم با کشتــی شکستــه ز امــواج معصیت جز در کرانـه های تو پهلــو نمی زنم بعضی مواقع از سر تکــرار معصیت با غــافــلــیــن درگـه تو مـو نمی زنم با این که روسیــاه ترین خلـق عــالمـم چنگی به غیر نغمۀ «ارجو» نمی زنم خواهی مرا بری به جهنّم بـبر ولی ... این را بدان که بانگ هـیاهو نمی زنم این بـار اگر ردم نکـنی قــول می دهـم سـنگی دگـر به روی تـرازو نمی زنم تـنهــا امیـد من پــســر فــاطــمـه بُــوَد بیهوده دل به این سو و آن سو نمی زنم امـشب دلــم کــبــوتــر بـام رضـا شده پَـر جز هــوای ضامـن آهـو نمی زنم زهـر جـفـا توان پــرش را گرفته بـود مانـند مـادرش کمـرش را گرفته بـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات پایانی ماه رمضان
دارد بساط مــاه خــدا جــمــع می شود از سفره نان و آب و غذا جمع می شود آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود دارد ز دست های گــدا جــمع می شود فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد زیــبــاتــرین بهــانــه ما جـمع می شود یک ماه شهر ما نـفــس راحتــی کشید اما چه زود حال و هــوا جمع می شود نزد طـبـیب حــال دلــم خوب می شود وقتی طبـیب هست شـفــا جمع می شود من تــازه انس تـازه گــرفتم به نــام تو ربّ کــریم سفــره چرا جمع می شود؟ دیگر ببخش هرچه نـبـخـشیده ای زما دیگر ببخش هرچه گــدا جمع می شود ما را ببخش؛ به حق ســرِ منشقِ علی این لحظه های لطف و صفا جمع می شود امشب که رفت جز عرفه،ای خدای من دریــای رحمت تو کجـا جمع می شود این بار من که ریخته در راه، آخرش با رحـمــت امــام رضـا جمع می شود امشب که رفت وعده ما درمحرم است درصحن ارک اهل عزا جمع می شود آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا در صحن شاه کرب وبلا جمع می شود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
آقــا ســـلام! مــاه مـبـارک تــمـام شـد شـب هـای آخـر من و مـاه صـیـام شد درهایی از ضیافت حق بسته شد ولی پــشـت در نــگــاه شـمـا ازدحــام شـد سـفـره دوبـاره جـمـع شد و دیـرآمـدیم دیر آمدیم و قسمت ما فـیض عـام شد بـیـن دعـای آخـر ســفـره دعـا کـنـیـد شـاید که سـال، ســالِ ظهـور امام شد آقا دعـا کـنید که شب هـای آخـر است شـایـد که مـهـمـانی ما هـم به کـام شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند
سرخوشم از باده ای که یار دستم میدهد جام اشکی که سحر دلدار دستم میدهد همرهان بار سفربستند ومن جا مانده ام گفتم آخــر روسیاهی کـار دستم میدهد وای از نفسم که درراه خطا خوارم نمود او بهــانه از ســر اجبــار دستم میدهد آنقــدر توجیه شیـطانـی بچیند روی هم تا گنه را از سر اصـرار دستم میدهد معصیت کردن برایم عادتی گشته چرا؟ این بلا را نفس با تکرار دستم میدهد من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد ناز ساقی را به خون دل کشم تا لحظه ای که سبـویی لحـظـۀ دیـدار دستم میدهد زیر دین کس نبــاشم تا دم جــان دادنم جام کــوثــر حیدر کـرار دستــم میدهد بوسه دارد دست آن ساقی که از روز ازل بــاده را بی مـنّـت و آزار دستم میـدهد در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم جامی ازکوثر صدو ده بار دستم میدهد دانم آخر حق زباب القبلۀ کرب و بـلا برگ تضمین امان از نار دستم میدهد
: امتیاز
|